جدول جو
جدول جو

معنی پیش نمه - جستجوی لغت در جدول جو

پیش نمه
کمر به بالا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش نماز
تصویر پیش نماز
امام جماعت، کسی که نماز بخواند و دیگران به او اقتدا کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
سابقه، پیشین، سابق، دیرینه، جمع پیشینگان، کسی که در سال های گذشته بوده و سابقاً می زیسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشانه
تصویر پیشانه
پیشین، پیشرو، سابق، گذشته، ازل، بالای خانه و صدر مجلس، برای مثال هست مستی که کشد گوش مرا یارانه؟ / از چنین صفّ نعالم سوی پیشانه برد؟ (مولوی۲ - ۱۴۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش ناف
تصویر پیش ناف
گوشت اطراف ناف گاو یا گوسفند، عضلات شکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشینگه
تصویر پیشینگه
وقت نماز ظهر، وقت نماز پیشین، ظهر، پیشینگاه، پیشینگهان
فرهنگ فارسی عمید
(کَ مَ)
ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد. واقع در 8 هزارگزی خاور بجنورد، سر راه بجنورد به قوچان. کوهستانی، معتدل. دارای 5 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
مقابل پشت کوه. قسمت قدامی کوه. آن سوی کوه که برابر باشد، نزدیک کوه و در دامنۀ آن
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سابق در محبت:
چرا پیش کین خواند او را سپهر
که هست از چنان خسروان پیش مهر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
در اصطلاح قصابی، گوشت نواحی ناف گوسفند یا گاو و جز آن، گوشت عضلات شکم در گاو و گوسفند و جز آن: المنقب، پیش ناف اسب، (السامی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
امام. (السامی) (مهذب الاسماء). امام جماعت. مقتدا. امام که در نماز جماعت او پیش باشد و دیگران خلف او نماز خوانند. (آنندراج) : و امیر عادل رحمهاﷲعلیه را پیشنماز بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 499).
جبهه سایان سجود در اجلال ترا
آسمان در صف پس آمدگان پیشنماز.
واله هروی
لغت نامه دهخدا
(زِ رِهْ)
نام بلوکی در شرق دریاچۀ سیستان که امروز نام پیش آب دارد. رجوع به تاریخ سیستان صص 297- 298 و 326، 336- 355، 373، 377، 390، 401، 403، 415 شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ / مِ)
پیش آهنگ ؟ یا اسپ سپیدزیور پیش آهنگ ؟:
دم گرگ چون پیش چرمه ستوری
مجره همیدون چون سیمین سطبلی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در 102 هزارگزی شمال باختر اسفراین و پنجهزار گزی جنوب شوسۀ عمومی بیرجند به شقاق. جلگه. سردسیر دارای 97 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
دیرینه، سابق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش آمد
تصویر پیش آمد
حادثه قضیه رویداد سانحه عارضه
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیک کوه و قرب دامنه آن، قسمت قدامی کوه ظن سوی کوه که برابر باشد مقابل پشت کوه
فرهنگ لغت هوشیار
سابق در محبت: چرا پیشکین خواند او را سپهر که هست از چنان خسروان پیش مهر. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت پیش ناف. (قصابی) گوشت ناحیه ناف گوسفند گاو و غیره: المنقب پیش ناف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشانه
تصویر پیشانه
بالای خانه، صدر مجلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
((نِ))
قدیم، دیرینه، نخستین، اولین، سابقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش نماز
تصویر پیش نماز
((نَ))
امام جماعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش آمد
تصویر پیش آمد
((مَ))
حادثه، روی داد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش نماز
تصویر پیش نماز
امام جماعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشینه
تصویر پیشینه
قدمت، سابقه، سوابق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیش آمد
تصویر پیش آمد
آکسیدانت
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی شیرینی
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار آتش، رسمی در مراسم عروسی
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که در سواری دو ترکه جلوی سوار کار می نشیند، قسمت پیشین چادرشبی که زنان به کمر بندند
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع دامن زنانه، دامنی که به هنگام پنبه چینی چون پیش
فرهنگ گویش مازندرانی
پیراهن سنتی زنان مازندران که با سکه دوزی زینت می یافت
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش نوبت بودن آبیاری زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
محل اتراق گالش ها
فرهنگ گویش مازندرانی
ایوان، فضای نزدیک ایوان
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی